جدول جو
جدول جو

معنی کشتی ساز - جستجوی لغت در جدول جو

کشتی ساز(نِ)
سازندۀ کشتی. کشتی گر. سفان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشتی ران
تصویر کشتی ران
رانندۀ کشتی، کشتیبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشی ساز
تصویر کاشی ساز
کاشی پز، آنکه آجر کاشی درست می کند، کاشی تراش، کاشی ساز، کاشی گر
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
مصرع. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات خطیب کرمانی) (السامی فی الاسامی). رواغه. ریاغه. (از منتهی الارب). میدان کشتی گیری و آنجایی که پهلوانان زور آزمایی می کنند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ / تِ)
ظرفی که در آن شمع را سوزانند و کشته گردانند. چراغدان. شمعسوز. (آنندراج) : در خدمت شاه و تاج وارد اطاق مرصع خانه تاج الدوله شد که پشتی و مخدۀ مرصع و مسند مرصع و متکاهای مرصع و دشکهای مرصع و کشته سوز و مجمرهای مرصع در آن اطاق بود. (تاریخ عضدی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
میدان کشتی گیری. (ناظم الاطباء). مصطرع. مصرع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دریانورد. آنکه کشتی را راند. ملاح. سفان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ سَ)
آنکه در کشتی نشسته و در دریا مسافرت می کند. (ناظم الاطباء) :
بزور عقل نتوان شد حریف عشق بی پروا
عنان در قبضۀ دریا بود کشتی سواران را.
ناصر علی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
جایی که کشتی لنگر می اندازد و جبه خانه کشتی. جایی که کشتی بارگیری می کند. (ناظم الاطباء). فرضه. ساحل. (آنندراج) :
آخر الامر چو کشتی بسلامت بگذشت
جستم از کشتی و آمد به لب کشتیگاه.
انوری (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
آنک کاشی سازد، کسی که کاشی بعمل آرد
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
کشتی بان. ملاح. کشتی ران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشتی ران
تصویر کشتی ران
راننده کشتی کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی سوار
تصویر کشتی سوار
کسی که سوار سفینه است: (بزور عقل نتوان شد حریف عشق بی پروا عنان در قبضه دریا بود کشتی سواران را) (ناصر علی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی گاه
تصویر کشتی گاه
آنجای از ساحل که کشتی لنگر اندازد بندر: (آخر الامر چو کشتی بسلامت بگذشت جستم از کشتی و آمد بلب کشتی گاه)، (یعنی آمدم) (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشی ساز
تصویر کاشی ساز
کسی که کاشی سازد آنکه کاشی درست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی بان
تصویر کشتی بان
((کِ))
ناخدا، ملاح
فرهنگ فارسی معین
کفچه نوک، نام پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی